نامه از یک مادر به فرزندش
سپهر عزیزم سلام !
نمیدونم کی و چه وقت این نامه را میخونی اما من اینا رو زمانی برات مینویسم که تو 7ساله شدی وحدود سه ماه دیگه قراره بری مدرسه . الان و در این سن دلم میخواد به اندازه 7سال باهات حرف بزنم .به اندازه همین 7سال هم برات حرف دارم عزیزم .
وقتی به دنیا اومده بودی اونقدر ریز و کوچیک بودی که میترسیدم بغلت کنم . اونقدر جثه ظریفی داشتی که حتی نمیتونستی گریه کنی ! هروقت بهت نگاه می کردم با خودم می گفتم : " من چطوری این ریزه رو بزرگ کنم ؟ " روزها میگذشت و تو رشد میکردی و من آروز میکردم لحظه ایی برسه و تو زبون باز کنی و به من بگی مامان !. و حالا تو بزرگ شدی . 7ساله شدی . نه تنها میتونی بگی مامان که گاهی اونقدر حرف میزنی که توی دلم آرزو میکنم برای یه لحظه سکوت کنی و دیگه حرف نزنی . میبینی پسرم ما مادرها چه موجودات عجیبی هستیم ؟ . یکبار آرزو میکنیم حرف بزنید و بار دیگر نه !
از شوخی گذشته برایت یک دنیا آرزو دارم پسرم . یک دنیا .
و البته یک دنیا نگرانتم . یک دنیا .
سپهرم ! آن زمانی که تو هنوز قدم به این دنیا نگذاشته بودی هروقت پسرهای 15تا 16 ساله رو توی خیابون میدیدم که دورهم با دوستاشون جمع شدند و سیگاری پک می زنند و قیافه هاشون چندش آوره . اینقدر برات نگران میشدم که نگو . اینکه اگر بدنیا بیایی چکار کنم که اینطوری نشی . چکار کنم و چطوری بزرگت کنم که قبل از احتیاج به اجتماع های اینطوری نیازهای عاطفی ات رو توی خانواده ارضا کنی . برای سوالم جوابی پیدا نمی کردم . باورت میشه آون روزی که اون اجتماع ها رو میدیدم تا شب و حتی موقع خواب هم ذهنم درگیرت بود ؟ فکر میکردم به اینکه اگه تو به دنیا بیایی و بزرگ بشی و بخواهی بری مدرسه چطور دوستایی پیدا میکنی ؟ من چه کمکی میتونم در پیدا کردن دوستات بهت بکنم ؟ نکنه دوستای خوبی نداشته باشی و همونا ترو به بیراهه ببرن ؟ با اینکه هنوز به دنیا نیومده بودی اما من توی ذهنم خیلی از این درگیری ها داشتم .
وحالا تو بزرگ شدی و به سنی رسیدی که باید بری مدرسه .
سپهرم ! اولین توصیه من به تو اینه که قبل از اینکه یاد بگیری چطوری درس بخونی یاد بگیر چطوری آدم باشی . که این از همه درس حفظ کردن ها ودیکته نوشتن ها و ریاضی حل کردن ها سخت تر است . در این دنیایی که آدم بودن و آدم ماندن بی نهایت سخت است تو باید یاد بگیری که آدم باشی .یک آدم اصولی با رفتارهای اخلاقی .این یکی از بزرگترین آرزوهام در مورد توهه .
سپهرم ! از الان برای یاد گرفتن و تجربه کردن راه طول و درازی در پیش داری . دلم میخواد خیلی از چیزها رو خودت تجربه کنی . با تجربه کردنه که بزرگ میشی .
سپهر عزیزم . ازت میخوام من رو به خاطر همه نبودنهایم ببخشی . به خاطر لحظه هایی که بیرون از خونه مشغول بودم و تو تنها بودی . به پاکی و مهربونی دلت مادرتو ببخش .با اینکه در بودنهام همیشه سعی کردم نبودنامو جبران کنم . اما یقین دارم جبران نشد . اما میدونم آونقدر خوبی و مهربون که منو می بخشی .
سپهر عزیزم !اینو خودت هم میدونی که من به اندازه یک دنیا و بقول خودت به اندازه همه دریاها و اقیانوس ها و اون گربه یعنی نقشه ایران –که عاشقش هستی – ترو دوست دارم .
سلام .منبعش رو لطفا قید کنید از لطفتون ممنونم